♥دزفول پرچم بالا♥
دال مثل دزفول●دال مثل دلاورمردان دزفول●دال مثل دسفیلی

 

 

ملا محمد تقی ناهیدی دزفولی

 

تاثیر شعر ناهیدی بر گویش دزفولی                   

 

                                                             حسين نصيرباغبان(

 

 

 

همیشه در میان ملل متمدن جهان، شعر در شکل گیری فرهنگ و تمدن آنها نقشی مثال زدنی داشته است تا جایی که در تعاریف فرهنگ، شعر را همیشه بعنوان یک پایه اساسی فرهنگ نامبرده اند . گویش دزفولی بعنوان گویشی که نشان از فرهنگ عیلامی داشته، همانند خط آن ناشناخته باقی مانده است. افرادی همانند مرحوم ملامحمدتقی ناهیدی، با شعر خود به گویش محلی دزفولی،     توانسته اند لغاتی که بر سر زبان ها بوده به بهترین روش، یعنی بوسیله شعر ثبت کرده و در تاریخ این قوم ماندگار سازند. در این تحقیق، پنجاه و اندی از واژگانی که در اشعار مرحوم ناهیدی بوده و اکنون کاربرد نداشته و یا کم کاربرد و در حال فراموش شدن هستند جمع آوری و شمارش شده است؛ البته این بخشی از واژگان بوده است و متاسفانه بایستی ذکر نمود که منابع برای تحقیق در مورد مرحوم ناهیدی بسیار محدود و ناچیز بوده اند و این اثر ادعایی ندارد که تمامی واژگان فراموش شده را در بر بگیرد با این حال آنچه در توان این حقیر بوده صورت گرفته است؛ تا بدین وسیله گوشه ای از تاثیر شعر ناهیدی بر فرهنگ و گویش دزفولی را نشان دهیم. این مقاله جهت ارائه به همایش مرحوم ملا محمدتقی ناهیدی دزفولی تهیه گردید. لازم به ذکر است که از استاد ارجمند، جناب آقای عرب  و موسسه دزفول شناسی که در جهت دهی به این اثر به اینجانب کمک وافری نمودند تقدیر و تشکر نمایم.

 

 

 

نقش شعر در شکل گیری فرهنگ

 

 فرهنگ همیشه برای شکل گیری و بقا نیاز به عاملی دارد که از گذشتکان به آیندگان انتقال یابد. در این مرحله، شعر بعنوان یک وسیله ارتباط، بهترین عامل بوده و خواهند بود . در جامعه ایرانی ما در طول تاریخ چنانچه به عواملی که باعث تداوم فرهنگ ایران و زبان پارسی بوده است توجه کنیم، بخوبی در می یابیم که شعر یکی از بهترین وسایل بوده است؛ شعر بعنوان یک سخن موزون و با شور و عشق در میان همه آدمیان مورد استقبال بوده است و چنانچه شما به میان مردم رفته و پرسش نمایید که آیا شما شعری به خاطر دارید که بیان نمایید، بی شک نمی توان کسی را یافت که حتی یک بیت در ذهن نداشته باشد، و این امر یکی از نشانه های تاثیر شعر است. حال اگر کسی مطالبی را با کلماتی بصورت شعر درآورد بی گمان محتوا و ظاهر آن کلمات باقی مانده و منتقل می شود، این چنین است که می توان فرهنگی را از گذشتگان به آیندگان انتقال داد. این عامل ارتباط در جامعه ایرانی نقشی را ایفاء نموده است که بطور نمونه   می توان شاهنامه حکیم فردوسی طوسی را نام برد. که توانسته است در فرهنگ ایران زمین تاثیر انکار ناپذیری را داشته باشد و باعث شود تاریخ و آداب و رسوم قوم ایرانی، و چگونگی درگیری آنان با اقوام دیگر و... را نشان دهد. این اثر شگرف مورد ستایش بزرگان ادب نه تنها در سطح داخلی، بلکه در سطح بین المللی واقع شده است و امروزه بعنوان یک اثری فرهنگی در سطح جهان شهرت دارد.

 

در میان مردم ایران زمین شاید گویش دزفولی و حتی خود نام دزفول شناخته شده نباشد. ولی این گویش را نمی توان در میان گویش های ایرانی نادیده گرفت؛ گویش خوزی(دزفولی) به گفته ابن ندیم در الفهرست بعنوان گویش دربار هخامنشیان و حتی زبان مطایبه و شوخی آنها بوده است.[1] متاسفانه هر غیر دزفولی ای که این گویش را بشنود بیاد گویش لری می افتد در حالی که از لهجه و کلماتی که در این گویش می باشد استقلال این گویش نمایان بوده و بقول برخی محققین، این گویش برادر گویش های لری و بختیاری می توان دانست.[2] [3]

 

اگر چه شعر محلی ای که توسط مرحوم ناهیدی به عرصه وجود نهاده و ثبت شده است در سطحی کوچک از این مرز و بوم ایران یعنی دزفول می باشد و شاید نتوان گفت بر زبان و شعر پارسی اثری چشمگیر داشته ولی تاثیر شعر ناهیدی را بر ادب و هنر دزفول نمی توان نادیده انگاشت. بطوریکه شعر دزفولی و محلی در میان مردم دزفول با نام ناهیدی قرین می باشد. و امروزه هر جوان دزفولی که بدنبال دیوان شعری از اشعار محلی دزفولی باشد سراغ دیوان ناهیدی را می گیرد. ولی متاسفانه این حقیر تعداد زیادی از عزیزان را دیده ام که بدنبال دیوان ایشان رفته ولی چیزی عایدشان نشده است. و نشان از درخواست جوانان برای چاپ دیوان ناهیدی است.

 

 استاد ارجمند جناب آقای دکترسنگری  در مورد تاثیر شعر ناهیدی بر بقای گویش دزفولی در مقدمه دیوان مرحوم ملا محمد تقی،چنین تقریر فرموده اند:« شعر ناهیدی آئینه تمام نمای فرهنگ و رسوم و باورهای مردم دزفول در پنجاه سال گذشته است. و بهترین معیار برای بررسی و مطالعه در تحولات و دگرگونی های زبان در گویش دزفولی. شاید سروده های ناهیدی را نسل جوان امروزی به دشواری بخوانند و با بسیاری از واژگان و رسوم آشنایی نداشته باشند. امروز تقریبا هیچ جوان و نوجوانی از اسم «سوخارون» یا «سه خواهران» اطلاعی ندارد و چاپ و توضیح این سروده ها نسل امروز را با گذشته آشنا تر و سیر تحول فرهنگ و زبان را روشن تر و آفتابی تر می سازد.»[4]

 

آری با پیشرفت تکنولوژی و فراموش کردن لغاتی مانند( بچه تیلون و...) استفاده از این اشعار حتی بصورت مکتوب باعث می شود که خواننده و حتی محقق در این زمینه از وجود چنین کلماتی بهره ببرد. از طرفی برای زبان شناسان در جهت کشف ریشه کلمات، با توجه به اینکه گویش دزفولی گویشی است که یادگار تمدن عیلام است برای زبان شناسانی که در جهت تحقیق و تطبع در زبان پارسی اصیل هستند مفید واقع گردد.کار عظیمی که مرحوم ناهیدی در ماندگاری گویش دزفولی انجام دادند ثبت کلمات دزفولی در اشعار خود بوده است. گر چه شاید ناخواسته این کار بزرگ و با ارج را انجام دادند ولی امروزه می بینیم که اشعار ناهیدی نقش مهمی در تحقیقات محلی دزفول در مورد زبان شناسی و گویش شناسی می باشد. منبعی از لغات دزفولی که اگر به فردی دزفولی مراجعه نموده و بگویند چند واژه قدیمی را از گویش دزفولی ذکر بنما کمتر بیاد بیاورد در حالی که مرحوم ناهیدی با ثبت و ماندگاری این کلمات بطریق شعر یک تحول عظیمی در تحقیقات زبان شناسی دزفولی بوجود آوردند. آقای غفاری در کتاب خاطرات خود هنر اول مرحوم ناهیدی را شاعری می داند و هنر دومش را که از هنر اول او ارجمند تر است گردآوری واژه های فارسی اصیل است که در زبان غنی دزفولی فراوانند و نزدیک به دو نسل می باشد که مهجور مانده اند و اگر طبع سیال ناهیدی نبود، در این زمان دیگر کسی حتی یک کلمه از آنها را به یاد نداشت.[5] ایشان خاطره ای نقل می کنند که ذکر آن خالی از لطف نبوده و به اهمیت تاثیر شعر ناهیدی می افزاید و آن چنین است:« هر کس تا حدودی از گذشته دزفول آگاهی دارد می داند، در زمان حکومت مرحوم دکتر مصدق، شهر دزفول دستخوش اغتشاش بود. جای علل نقل آن نیست! در آن موقع برخی از متمکنین مهاجرت کرده و به تهران و اطراف رفته بودند. با اینکه دولت ایران و دولت انگلیس بر سر ملی شدن نفت اتفاق نظر سیاسی نداشتند بانوی خاور شناس انگلیسی که عنوان پرفسوری دارد، وارد ایران می شود و به مقامات دانشگاه تهران مراجعه می کند تا ترتیب رفتنش را به دزفول و سنندج فراهم نمایند که در مورد ریشه زبان پارسی تحقیقاتی به عمل آورد. او تاکید دارد اول به دزفول بیاید. یکی از استادان مسئله را با مرحوم آیت الله میر سید محمد بهبهانی مجتهد متنفذ آن زمان در میان گذاشته و تقاضای انجام آن را دارد . مرحوم بهبهانی از مرحوم آقای سید محمدعلی مدرس دزفولی می خواهد که ترتیب این مسافرت داده شودآقای سید محمدعلی مدرس هم دانشمند محترم آقای حاج سید علی کمالی را تشویق می کنند که خاور شناس را تا دزفول همراهی کند.آقای کمالی به شرطی قبول می کند که آقای حاج احمد شاهرکنی با ایشان همسفر شوند. من شرح این مسافرت را از قول مرحوم شاهرکنی نقل می کنم گفت: پس از ورود به دزفول یک ساعتی استراحت کردیم. آقای کمالی فرمودند:«خوبست قلم و کاغذ آماده کنیم و بنویسیم.» این کار را کردیم. حدود صد واژه خانم خاور شناس یادداشت کرد. از سرعت کار ما کاسته شد یکی دو دقیقه می گذشت تا واژه ای بیاد آوریم در آن حال من گفتم: « منتهای کوشش ما به گرد آوری سیصد کلمه نخواهد رسید» . آقای کمالی فرمودند: «فکر دیگری به نظرت می رسد؟» گفتم :« بله » . گفت :«آن چیست؟» گفتم : « ناهیدی تازه از دنیا رفته خوبست به سراغ پسرش ملا شکری بروم و اگر اشعارش را از بین نبرده باشد برای منظور ما گنجی گرانبها خواهد بود.» . آقای کمالی که گویی باری از روی دوشش رداشته ام فرمودند: « پس چرا معطلی؟!»سراغ ملا شکری رفتم و علت به دزفول آمدنم را به او گفتم، گفت:  « مقدار زیادی از آنها را به رودخانه انداخته ایم ولی یک خورجین پر موجود است.» آنها را درآورد به اتفاق کاغذها را به منزل رساندیم . خاورشناس طوری به زبان فارسی مسلط بودند که وقتی حرف    می زد لهجه نداشت و کسی فکر نمی کرد یک خارجی است که صحبت می کند. شروع به نوشتن کرد پس از دو ساعت هیجان زده از جا بلند شد و گفت:« هر چه را خواستم یافتم، هرگز فکر نمی کردم به چنین گنج شایگانی دسترسی پیدا کنم.» آنگاه قاطعانه گفت: « ریشه زبان فارسی را تنها در دزفول باید جستجو کرد.»[6]

 

: چنبره، گردنگیر کسی شدن

 

بَد گِل و بَد قَوارَیَ زونَ      کُوردَ وَرُم بِ مین خُونَ[7]

 

بد گل و بد ترکیب یک زن / در خانه بر من چنبره زده است

 

* خلوت

 

چِل پِین سالَ زَس قَدُم چی غُول/ حُوشُمون کُورد اَ هَر چِی داشتیم [8]

 

چهل و پنج سال است که چون غول شریک زندگیم شده / خانه ما را از هر چه داشتیم خلوت[خالی] کرد.

 

* گِلاک

 

بَعد بیسُّم نَدیمِ یَ مَلاک/ دا دَسُم کلِّ مالشَ مِلسِ 

 

بعد ندیم یک ملاک شدم / همه مالش را بسادگی بدستم داد.

 

*: باشتاب، یک نوع حرکت حیوان

 

اُمَّ هَم پی  ما رَمَزُون/ همچِ پَرپَر اَ دَسِش رَف شَعبُون[10]

 

باز هم ماه رمضان با شتاب آمد و (ماه) شعبان بسرعت پایان رسید.

 

* بُقِ رون

 

نترم دَسُم زَنُم هَر دَم اُو/ اُو کَشی کُنُم تا [11]

 

نمی توانم دستم را هر لحظه به آب بزنم (یا) پایم را تا بیخ ران طهارت دهم [بدین وسیله تظاهر نمایم].

 

* : دل خون، آبی که در اثر شستن ظرف خمیر باقی می ماند

 

فِکرِاُوشونَ بِدِل هَم دارُم/گوش تُ دِی دِلتَ مَکُن اُو اَنگون[12]

 

فکرآنها را نیز دارم. برای آنها دلخون مباش.

 

* لیک

 

تا کِی اَ دَر مُ آیُم ، زونَم زَنَ نُهام چیک/ کمتَر اَ تورَ نِیسُم، وِرسُم هِلُم دُتا لیک[13]

 

تا کی از بیرون بخانه بیایم و زنم جلوم«چیک» بزند/ کمتر از روباه نیستم برخیزم و دوباره زوزه بکشم.

 

: کوچک

 

 : انبار جای آرد

 

اَوَّل اَ پُشتِ تُوپُو، جورُم مُ کُونَ کُوشُم/پوشُم هِلُم مُ وِیلا، جامُندَ  حُوشُم[14]

 

اول از پشت «تاپو» کفش کهنه ام را پیدا کنم بپوشم و خانه «جامنده» را اندکی بی صاحب بگذارم [بروم].

 

* شُوبی

 

 دُینا بیسَّ ، رِسقِ مُ چی کَموتَر /میرُم خُدُم جِهُنِّم، غُسَّب خوَرُم دُ بیشتَر[15]

 

دنیا مانند شهباز و رزقم کبوتر شده است / خودم بمیرم به جهنم ، دوبرابر غصه می خورم که.

 

: بالاپوش

 

: الکی، به رنگ ابلق

 

  اَبلَقَونِی/تُمبونِ تیکَ تیکَم، قَل جومکِی کَلونِی[16]

 

بالاپوش پاره ام و کفشهای ابلقی رنگ /و تنبان تیکه تیکه و پیراهن آبی

 

* جُق

 

دُونُم اگر گُووم جُق، ری اُووَکِ بکَشُم شیک[17]

 

[اما] اگر لب بگشایم، «روی آب خط کشیده ام»

 

*:ماهیچه

 

بَلکِی کُنِن قَوینتَر، هایِ بُوریک[18]

 

بلکه ماهیچه پای آنها که باریک است،کلفت تر شود.

 

بچه ها، توله ،جمع کلمه تیله به معنای شیء گرد، به معنای خورشید

 

: کنایه از حمله کردن

 

پِی دُو بَرُمشون خُونَ، یَهو سی /گِردشُون کُنُم بِدورُم، آرِن یَواش 

 

یک مرتبه با شتاب آنها را برای بچه ها به خانه ببرم، به دور خود جمعشان کنم و آرام آنها حمله بیاورند.

 

* : کنایه از درگوشی

 

بِِی خَبَر یَکتَ بییِس مِینِ وِلات پَم چُومُون/ دَسِ مِیرُونُو زَنُون پِی  بین هُومُون[20]

 

ناگهان گفته های رسوایی برانگیز ما در شهر شیوع پیدا کرد،

 

مردان و زنان داستان عشق ما را تو گوشی به هم می گویند.

 

* بِلُم

 

دُونُم آخَر کُنَ کُور عِشقِ رییِش قَل بِلُمَ[21]

 

می دانم که عشق رویش بالاخره چشم نیم کور مرا کور خواهد کرد.

 

* باد بِِسَّ

 

چی تَرَقِّی زَمَ تَش قی بِزَنَ فِسَّ مَکُن/ زونَمَ هِی بِگُووَ گُوش بِ ای باد بِِسَّ مَکُن[22]

 

چون ترقّه آتشم زده و می گوید[صدای] فِسّه مکن، [و]پیوسته به زنم می گوید«سخن این مرد از کار افتاده را گوش مکن»

 

*  :آب ترنج ترش، آب یک نوع مرکبات به نام بالنگ که از پوستش مربا درست می کنند که زرد رنگ است.

 

بخدا مُند بِدِلِش هَرکَ نَزَند یَ چُولُم/ری چِ ، بِزَردی خُدِ پُوس نُمبُولُم[23]

 

بخدا در [بازی طبیعت] هر که از من نبرده باید حسرت بدلش بماند [چون به همه باخته ام]،چهراه ام جون آب ترنج ترش، و بسان پوشت لیموی شیرین زرد است.

 

* قُر: فتق

 

:غده

 

ِ مِینِ پام َ کُجا دیدی یُو اُو دِشبُلُمَ؟[24]

 

[همانند] فتق توی پا و آن غده مرا کجا[نزد چه کسی] سراغ داری؟

 

* :کنایه از بد رفتاری، بدقیافه

 

تییَتُ بَند اَهَر تاجِرو هَر چِی حَجّی /گِر کُتِی خُلقِتَ خُوَش اِغزَ مِکُن [25]

 

و از هر چه تاجر و حاجی است چشم بپوش ، اخلاق خود را خوب گردان، و بدرفتاری مکن.

 

* ناتِلِنگ

 

بَختُمون هَم بیسَ کَم کَم /بونِ رِسقُم یَکِتَ  کُل بیسَ بِنگ[26] 

 

کم کم بختم چون بیمار قادر به حرکت نیست، بام رزقم گنبدی شده(قابل سکونت نیست)

 

:تکه های چوب

 

:کنایه از «از پای درآوردن»

 

بیسِنَ دَس پام بِلاشَم چی چِچُول/  بییِسُّم هَمچِ عِیسا پِی دُچُول[27]

 

دست و پایم مانند تکه های چوب شده است [و]آنچنانم که در بازی عیسا دیگر عضو بدرد خوری نیستم.

 

* جِرِیت

 

بَس دُما رِسقُم زَمَ اَمسال / مین سَرُم بیسَ مُقُم حَلوا قُبِیت[28]

 

بس که امسال دنبال رزقم دویده ام ، مغزم در سرم مانند حلوا قبیت پوک شده است.

 

* فَناق(احتمالا هنّاق بوده): 

 

ری مِلاکِی رِسقُمون بیسَ /مِلسِ درِّ ی گیرَ وَش سَدگی قَلاق[29]

 

چهره ملائکه رزقم سیاه شده است، مثل خار دره به آن صد حلزون چسبیده است.

 

* :فولاد

 

دِل مَپرس نونِش بُرایا گو چِلِک/ شُو بزَنُم دَر حوششُون تِکِّ تِک[30]

 

از دلش نپرس « نانش بریده شود» بگو چلک، شب آرام در خانه او را می زنم.

 

* شَمَل

 

سی مُ تِینا بیسَ هَم چِل هَم چَپَل / مُ اَ داغِش زَرد بیِیِسُّم چی شَمَل[31]

 

[او] تنها برای من دیوانه شده [آزارم می دهد]، از غصه اش چون       « شمل» زرد شده ام.

 

* شِمشِلِیق

 

دُو کَِنُم هَر چِی ب دُماش پِی / نَم گُووَ کَفکُو بیس اییان اَلِیق[32]

 

هر چه یکپایی بدنبالش می دوم، نمی گوید این [شیفته من] شل شده است.

 

* رِیتِ پِیت

 

چی کموتر باز آجات ورزِن دوشیت/ رُو اَدَر جَبیبِر[33] یَواش سی [34]

 

*  

 

قُشّم نِزیکَ ،  دیر/ عُرمِ مُ سَر رفت ، پِی چیکُو ناخِیر[35]

 

بدبختی من نزدیک، و روزی اندکم دور است، عمرم به شنیدن ناله [زنم] بسر رسید.

 

: چلو سفید

 

36

 

: کنایه از بی اعتنایی

 

او   ، مُ نونِ زُرَّت/ اُو خُوبِ مَردُم ، مُ زِشتِ ملّت[36]

 

او با بی اعتنایی پلو می خورد ، و من با نان زرت [باید بسازم]،او خوب مردم و من زشت ملت هستم.

 

* مُف مُف

 

چَقزَر مِلِقنُم، شو تا سَحَر تُف / تا کِی چی بَچُون، اُفتُم بِ 

 

چقدر شب تا صبح تف قورت بدهم، تا کی مانند بچگان بگریم.

 

38

 

* دَنگال

 

کَباب بیسِیم تَموم اَی اُورِ دَنگال[38]

 

همگی از این ابر پهناور کباب شدیم.

 

*)یک مراسمی بوده است برای طلب باران ، دعای باران عامیانه)

 

سُ چار پَل پو بُریدَ رَف / تُ دَمبَر کُلِّ شَر کُوردی اَبارُون[39]

 

سه چهار گیسو بریده مراسم سه خواهران را برای طلب باران اجرا کردند، [و گویی بدرخواست آنها] همه شهر را از باران ویران ساختی.

 

* تافال

 

تَموم کِپنیدیمُون اَی بارِ تافال[40]

 

[و در نتیجه] از این بار عظیم ما را از کار انداختی.

 

* چیچال

 

نَ شَرَ دَمبَری کُن سی دُ چیچال

 

نه آنکه بخاطر دو چیچال ، شهر را ویران ساز.

 

* گال: 

 

سِدا رَعد کِپ بییِس اَچَن زنَ [42]

 

رعد بسکه داد زده صدایش خفه شده، ساکت گشت.

 

* گَندال

 

اَلَرزَ رَنگِ کُل زَردَ چُ 

 

و مردم بس که لرزیده اند [از ترس] رنگ همه چون گنداب [زرد]شده است.

 

* مُرساق

 

بَس پِی گُلَّ اَلارِش دَرِ خُونِی مُرساق/ سینَ نَرم تَر اَ حَریر، دِل پَ چِتُور؟ سِنگِ چَمّاق[44]

 

[از سیمین تن او] که گویی گلوله های ابریشمین است، دَرِ خانه مرساق[ابریشم فروش]را بسته است، سینه اش نرمتر از حریر، پس دل چطور؟ [در صلابت] سنگ چخماق است.

 

: سیاه

 

زلف اُو :، رییِش بی بییَ گونَش چِ :لَکات[45]

 

زلفش چون آس[مشکی] است، رویش، بی بی؛ و گونه اش لکات را می ماند، حکمش از شاه، اگر رویش را ببینی مانند ماه با انگشت [او را به دیگران نشان می دهی].

 

* دَقِّ: 

 

سَد چِ شیرینُو زُلیخا بِ دَسِش دَقِّیَ[47]

 

صد امثال زلیخا و شیرین بر دستش همانند خالی می ماند.

 

*کنایه از اینطرف و آنطرف رفتن

 

رُوزِ شُو بَس مُ هِی کُنُم /عَوَزِ جُومَ لارمَ بین شِرِوِر[48]

 

بس که روز و شب این سوی و آنسوی می روم، بجای پیراهن، تنم پاره پاره گشته.

 

* تُوری

 

تَنتَ بینِش چِ مُرغُ بییِس لُوری/پُرِ لُووات اَتُو بییِس تُوری[49]

 

تنت را بنگر که چون مرغ لاری پری برآن نمانده [بدیگر سخن لباس بر تن نداری][و] لبهایت پر از تبخال شده است.

 

* شُو بین: شاهین

 

بیسمِ بِنگِشت، چِکُنُم بیسِ فَلَک / مِینِ هَر غَلَّ مُ تَپیدَ چَ بِندِرچینُم[50]

 

[از دست روزگار] گنجشکی شده ام، [اما] فلک [برای شکارم،چون] شاهین گشته، [یا] در هر کشتزار مانند بلدرچین پنهان می گردم.

 

* شَراق

 

وَرَقُم هُفتَ حَریفُم بِگُووم هَر دَم هَشت/مِلسِ  بِ دُراق اَرکِ گُروزُم سی رَشت[51]

 

[در بازی] ورقم هفت[برنده است، اما از بخت بد] حریفم هر دم    می گوید: «هشت» . مثل دارکوب را صداری «راق» اگر به «رشت» بگریزم، می ترسم گیلکان دبه کرده[آزارم دهند]

 

 : ......

 

 

 

 وار تَقدُو شَرَ زَمَ کُل مُ اَدَرد /  کُوردَ سییُم یَکتَ زِیر دُمبِشَ زَرد[52]

 

به سان«تقزنک» با تلاش بسیار همه شهر را از درد گشته ام، [حتی] دم جنبانک [نیز از بدبختی من] کاری ناروا اجام داده است.

 

* وِرِیسِی

 

قاز قِلِنگُم لِفِ هُت هُت خُشَ چَنَ مُشکِی کُورد/ باروَند کُوگِ مُ بَه بَه چِ وِرِیسِی کِ اُو وُورد.[53]

 

کُلنگ[مرغابی بزرگی است] من، مانند هد هد خودش را به اندازه موشی کرده، کبکم بچه دار شد، اما بچه ای کوچک [همسان] وریس آورد؛

 

* جُفنَ

 

گالَ پُشتِی مُ نَبیدُم کِ تَپِس جُفنَ رییُم/ دُوش اَمِین دِیمچَ دُهُو بَرَ فِرِسنیدِنَ سییُم[54]

 

سنگ پشتی نبودم که لگن چوبین رویم تپید، دیروز از میان دیمچه دو هوبره برایم فرستاده اند.

 

*: کفش

 

آسُمُونُم کُلَهَ، بیسَ زِمین سی مُ 

 

آسمان کلاه من است ، زمین برایم کفش شده است.

 

*:مرغ حق

 

اَر کِ مَم چی چَقِرُق دُونمَ گُشُم پِی حَق حَق/ بِخُوَرُم تیرِ تُفَنگچی بِزَ نُم دُ مِلَّق

 

اگر مانند مرغ حق به گفتن: حق حق ، دهنم را بگشایم ، تیر تفنگچی می خورم و ده معلق[پشتک] می زنم.

 

 

 

*توضیح:

 

1- در پاورقی در برخی موارد بجای بند های مسمط از لفظ«بیت» استفاده شده است.

 

 2- این کلمات از شعر شماره یک تا شعر شماره بیست تا صفحه 175 شمارش و جمع آوری شده است.

 

 

 

1.      : بالاپوش

 

2.      : الکی، به رنگ ابلق

 

3.      : سیاه، یک نوع بازی نیز می باشد

 

4.      : چلو سفید

 

5.      : دل خون، آبی که در اثر شستن ظرف خمیر باقی می ماند

 

6.       :آب ترنج ترش، آب یک نوع مرکبات به نام بالنگ که از پوستش مربا درست می کنند که زرد رنگ است.

 

7.      : کنایه از« ازکار افتاده»، برگ یا میوه که زرد شده وبوسیله باد از درخت افتاده

 

8.      بچه ها، توله ،جمع کلمه تیله به معنای شیء گرد، به معنای خورشید

 

9.      : بیخ ران

 

10.  : چشم نیمه کور، پلک زدن، حرکت پلک های چشم

 

11.  : کنایه از بی اعتنایی

 

12.  : کوچک

 

13.  :ماهیچه

 

14.  :عظیم

 

15.   : (بدون معنی)

 

16.  : انبار جای آرد

 

17.  : تب خال

 

18.  :دویدن، احتمالا ترات بوده به معنای تند رفتن و فرار کردن

 

19.  : چوبینه: «نوعی پرونده شبیه مرغابی، به آن کاروانک هم می گویند.»[56]

 

20.  : لب گشودن، اگر حرف (ج) و (ق) را بگویم

 

21.  :تکه های چوب

 

22.  :مرغ حق

 

23.  : کنایه از درگوشی

 

24.  :فولاد

 

25.   خلوت

 

26.  :نانی به اندازه یک چهارم نان معمولی

 

27.  : کنایه از حمله کردن

 

28.  : چنبره، گردنگیر کسی شدن

 

29.  :غده

 

30.   

 

31.  :پهناور

 

32.   

 

33.  :کنایه از بد رفتاری، بدقیافه

 

34.  :تلاش تحمیلی، خالی شدن درخت از میوه توسط انسان

 

35.  )یک مراسمی بوده است برای طلب باران ، دعای باران عامیانه)

 

36.  : کفش

 

37.  :دارکوب

 

38.  :یکپایی، با لیق دراز(پای بلند و دراز) راه رفتن،

 

39.  : احتمالا یک پارچه یا شیء زرد

 

40.   شاهین

 

41.  :شهاب

 

42.  :کنایه از «از پای درآوردن»

 

43.  کنایه از اینطرف و آنطرف رفتن

 

44.   

 

45.   فتق

 

46.   

 

47.  : بسادگی

 

48.  :گند آب

 

49.   

 

50.  : باشتاب، یک نوع حرکت حیوان

 

51.  : زوزه

 

52.  : ابریشم فروش

 

53.  :کنایه از گریه کردن

 

54.  :کنایه از عدم توان حرکت

 

55.  : همان شَراق

 

 پس از ملاحظاتی که در شعر مرحوم ملا محمدتقی ناهیدی صورت گرفت و کلمات فوق بعنوان کلماتی که کاربرد ندارد و یا کاربرد آنها رو به فراموشی می باشد گردآوری شدند و به نظر خوانندگان رسیدند. نکته ای که بایستی بدان اشاره نمود این است که این کلمات حاصل تلاش کار نگارنده در بیست شعر ابتدایی دیوان بوده و از طرف دیگر نمی توان گفت که تمامی کلماتی که کاربرد آن رو به کاهش بوده و یا اصلا کاربرد نداشته آورده شده است ولی می توان خاطر نشان کرد کلماتی را یافت که بیش از کلمات گردآوری شده فوق ، که کاربرد آنها از بین رفته است.  بهرطریق ما در این تحقیق نشان دادیم که این کلمات در اشعار ناهیدی بطور نمونه وجود داشتند و مرحوم ناهیدی با ثبت این کلمات مانع از امحاء این آثار و لغات کهن پارسی در گویش دزفولی شدند. همچنین در طی تحقیقات به این نکته رسیدم که برخی کلمات دزفولی معادل فارسی نداشته و در فرهنگ های لغت نمی توان نشانی از آنها جست و بی شک یاد آور قدمت کهن این گویش می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1-الفهرست، ابن ندیم ، ترجمه محمد رضا تجدد ابن علی ابن زین العابدین مازندرانی، تهران، چ دوم، بی نا، 1346

 

2-مقالاتی درباره تاریخ جغرافیایی دزفول، امام سید محمد علی، باهتمام  حکمت فرمحمدحسین،دارالمومنین، دزفول،  1382،چ اول

 

3-کلیات ناهیدی دزفولی، امام سید محمدعلی و همکاران، دزفول، دارالمومنین، چ اول، 1377،

 

4-فرهنگ فارسی،معین محمد، جلد 3، امیرکبیر، تهران، چ هشتم، 1371

 

5-فرهنگ صبا، بهشتی محمد، صبا، تهران ، زمستان 70

 

 

 

 

1ـ الفهرست، ابن ندیم ، ترجمه محمد رضا تجدد ابن علی ابن زین العابدین مازندرانی، تهران، چ دوم، بی نا، 1346، ص 22 به نقل از(مقالاتی درباره تاریخ جغرافیایی دزفول، امام سید محمد علی، باهتمام  حکمت فرمحمدحسین، ص 246)

 

2ـ  مقالاتی درباره تاریخ جغرافیایی دزفول، امام سید محمد علی، باهتمام  حکمت فرمحمدحسین،دارالمومنین، دزفول، 1382،چ اول ص230

 

3ـ  برای اطلاع بیشتر در مورد گویش دزفولی به کتاب مقالاتی درباره تاریخ جغرافیایی دزفول مراجعه شود.

 

 4 کلیات ناهیدی دزفولی، امام سید محمدعلی و همکاران، دارالمومنین، چ اول، 1377، ص8 مقدمه

 

 

 

5  یادگار من تاریخ سیاسی اجتماعی دزفول، غفاری غفار، ج 2، افهام، دزفول، چ اول،1384 ، ص 58

 

6ـ  همان، ص 59 و 60

 

7ـ  کلیا ت ناهیدی دزفولی، امام سید محمدعلی و همکاران، دارالمومنین، چ اول، 1377، ص17، بیت 9

 

 8ـ‌ همان ، همان ص، بیت 14

 

9 ـ ‌همان، ص 18، بیت 20

 

10 ـ همان، ص 35 ، بیت 1

 

11ـ    همان ، بیت11

 

12 ـ همان، ص36، بیت 21

 

13 ـ همان، ص 43، بیت1

 

14ـ‌ـ  همان، بیت 2

 

15 ـ  همان، ص44، بیت4

 

16 ـ همان، بیت5

 

17‌ـ همان، بیت7

 

18ـ‌ همان، ص45، بیت13

 

19 ـ همان، بیت 14

 

20 ـ‌همان، ص 53، بیت 4

 

21 ـ‌ همان

 

22 ـ همان، ص54، بیت9

 

23 ـ‌ همان،ص56،بیت20

 

24 ـ همان، بیت23

 

25‌ـ همان، ص57، بیت27

 

26 ـ‌همان، ص 73، بیت1

 

27ـ‌   همان، ، بیت3

 

28 ـ‌همان، بیت5

 

29 ـ همان،بیت6

 

30ـ‌همان،ص75، بیت14

 

31 ـ‌همان، بیت 15

 

32 ـ‌همان،بیت16

 

33 ـ‌اسم بارگاهی در جاده شوش و دزفول  به نام جابر صغیر یا جابر انصاری

 

34 ـ‌همان، ص 86، شماره 8

 

35 ـ‌همان، ص 88، بیت7

 

36 ـ‌ همان، بیت 10

 

37 ـ‌ همان، بیت 11

 

38 ـ‌همان، ص102، بیت 1

 

39 ـ‌ همان، بیت2

 

40ـ‌ همان، بیت6

 

41ـ‌ همان،ص103، بیت11

 

42 ـ‌همان، بیت 12

 

43ـ همان، ص 105، بیت 22

 

44ـ همان، ص114، بیت4

 

45ـ   یکی از چهار صورت ورقهای بازی آس است که برآن صورت زنی منقوش است(نظیر بی بی در بازیهای دیگر) (فرهنگ معین، جلد 3، ص 3614)

 

46ـ همان،بیت5

 

47ـ‌ همان، ص 115، بیت 8

 

48 ـ‌ همان،ص139،بیت5

 

49 ـ‌ همان، ص 141، بیت17

 

50 ـ همان، ص 170، بیت6

 

51 ـ‌همان، ص171، بیت 7

 

52ـ همان،بیت 8

 

53 ـ‌همان، بیت 9

 

54 ـ‌همان،ص174، بیت12

 

55 ـ‌همان، ص 175، بیت 14

 

56 ـ‌ فرهنگ صبا، بهشتی محمد، زمستان 70، صبا، تهران، ص 369

 

 

هر شهروند دزفولی بارها در طول عمر خود به این سوال پاسخ داده که قدمت دزفول چند سال است ، معمولا این پاسخ ها بر اساس شنیده هاست و همین امر سبب شده هر یک متفاوت به این پرسش، جواب دهند. اما اهمیت موضوع سبب شد برای پاسخی درست و مستند تحقیقات بیشتری در این خصوص صورت گیرد و به صورت مستدل و قابل استناد به آن پاسخ گفته شود.

طیق کاوش های باستان شناسان موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو در منطقه، شهرستان دزفول تمدنی کهن و پیش از تاریخ را در دل خود جای داده است. ابتدای سکونت انسان‌ها در این شهرستان از تپه‌های چغابنوت آغاز می‌شود.  باستان‌شناسان این دانشگاه  در سه دوره ی حفاری پیش از انقلاب در این منطقه، دریافتند که قدمت تپه های چغابنوت که با شماره 3232 در فهرست آثار ارزشمند ملی ایران نیز به ثبت رسیده، به ميانه هزاره هشتم پیش از میلاد (نزدیک به ده ‌هزار سال)  می‌رسد و نشان دهنده آغاز زندگی گروهی قبل از اختراع سفال در شهرستان دزفول است.

این سابقه نشان می دهد که منطقه ی چغابنوت قدیمی ترین منطقه ی زیستی گروهی انسان ها در استان خوزستان است. تپه‌های باستانی چغابنوت دربرگیرنده فازهای نوسنگی پیش از سفال و سفال‌دار اولیه‌ است. پس از آن زندگی در شهرستان دزفول در دوره‌ عتيق در حوزه‌ دشت شوشان شرقي در تپه‌هاي چغاميش جریان می یابد. این تپه ها گنجینه‌ کاملی از دوران‌های مختلف باستانی است. در این تپه‌ها، با عبور از دوره‌ سفال اولیه، آثار مهمی سفال پخته شده ای کشف شده است.

با وجود قدمت و اهمیت جهانی سابقه ی باستان شناسی دزفول که حتی در سایت های جهانی نیز بین سال های 3500 تا 4500 پیش از میلاد برای خود جایگاهی دارد، نکته جالب توجه این است که آثار با ارزش کشف شده از شهرستان، در موزه های مختلف به صورت پراکنده و بدون ذکر نامی از دزفول نگهداری می شوند. در بازدید از موزه ی ایران باستان تهران مشخص شد دو اثر از تپه های چغامیش دزفول به قدمت بیش از 6000 سال قرار دارد که در گوشه ای از این موزه قرار گرفته و در کنار آنها تنها به ذکر نام چغامیش اکتفا شده و راهنمای این موزه نسبت به سابقه ی باستانی دزفول اظهار بی اطلاعی نمود.

 

از دیگر آثار مهم‌ باستانی دزفول می‌توان به اولین لوح خشتی یافت شده ی ایران در چغامیش اشاره نمود که نشان‌دهنده آغاز خط و نوشتن در این منطقه است و از آن به عنوان اولین مرکز خط و کتاب ایران یاد می‌شود. اثر مهم دیگر کشف شده،  صحنه  همنوازی با سازهای موسیقی است که قدمت آن به بیش از 5000 سال می‌رسد و از آن به عنوان اولین لوح موسیقی در تاریخ موسیقی جهان یاد می‌شود. همچنین مهری گلی در این منطقه یافت شده که تصویر قایقی بزرگ بر روی آن حک گریده و از آن به عنوان قدیمی ترین سند دریانوردی ایرانیان یاد می شود.

آثار مهم بسیار دیگری مربوط به هزاره چهارم و پنجم پیش از میلاد تا دوره هخامنشی نیز در چغامیش توسط باستان‌شناس مشهوری نظیر خانم هلن کانتر، پروفسور دلوگاز و پروفسور علی‌زاده از اساتید برجسته باستان‌شناسی دانشگاه شیکاگو کشف شده است که هر یک نشان دهنده ی تمدنی غنی در این منطقه است.

با این همه سابقه باستانی و اشیای متنوعی که از تپه‌های باستانی دزفول تاکنون کشف شده، متاسفانه به دلیل نبود جایگاه مناسبی برای نگه‌داری از این گونه آثار، در انبارهای موزه‌های مختلف کشور و بعضا در موزه دانشگاه شیکاگو نگه‌داری می‌شوند و همین موضوع سبب شده تا معرفی درستی از سابقه باستان‌شناسی شهرستان دزفول وجود نداشته باشد. نبود اطلاع رسانی صحیح و پراکندگی آثار سبب شده که با وجود چند جلد مطالعات باستان شناسی در خصوص دزفول در سایت دانشگاه شیکاگو، فرصت آشنایی درست با سابقه باستانی و تمدن این شهرستان از محققان و علاقه‌مندان گرفته شود.

با وجود ارزش های ذکر شده، وجود رشته باستان‌شناسی در دانشگاه آزاد دزفول و ارزش‌های ملی و جهانی تپه‌های باستانی متعدد دزفول، ضرورت احداث موزه باستان‌شناسی در این شهرستان به خوبی احساس می‌شود. راه اندازی موزه ی باستان شناسی و تاریخ دزفول علاوه بر ایجاد مکانی مناسب و امن برای نگه‌داری  و ساماندهی صحیح آثار، فرصت تحقیق در خصوص قدمت و ارزش‌های علمی و باستانی منطقه و زمینه‌ای برای ادامه کاوش‌ها در تپه‌ها را فراهم می آورد. راه اندازی موزه ضمن رونق بیشتر صنعت گردشگری دزفول، زمینه ای برای استفاده از زیبایی های آثار اصیل و ارزشمند سفالی را به عنوان نماد و یا سوغات دزفول فراهم می آورد تا هنرمندان به تولید و عرضه ی این آثار بپردازند.

در دنیای کنونی با توجه به رشد فزاینده ی صنعت گردشگری ، یکی از جذابیت هایی که هر شهری می تواند داشته باشد وجود موزه های متنوع در آن است. بسیاری از کشورها نظیر فرانسه، چین و انگلیس در این خصوص بسیار فعال بود و خصوصا چین در سال های اخیر برنامه ریزی های زیادی صورت داده است. احداث چند هزار موزه ی جدید در این کشور نشان دهنده اهمیت وجود موزه ها در صنعت گردشگری است. حال دزفول با داشتن چنین سابقه ی کهن و با ارزشی نیازمند احداث موزه ی باستان شناسی است تا گردشگران در بازدید از این شهر با سابقه ی ده هزار سال تمدن این شهرستان آشنا شوند.همچنین این موزه فرصتی برای مردم و هنرمندان فرهنگ دوست دزفول است تا بیش از گذشته به داشته های خود افتخار نمایند.

از همین روست که شهرداری دزفول اخیرا نامه نگاری هایی جهت احداث موزه با سازمان ها و نهادهای مرتبط صورت داده است تا محل مناسبی برای نگه‌داری اشیای کشف شده از تپه‌ها و محوطه‌های باستانی شهرستان دزفول ایجاد شود. این موضوع علاوه بر جنبه های گردشگری، سبب خواهد شد ضمن معرفی بهتر دزفول ، جای خالی آن در کتاب‌ها و مقاله‌های ارایه شد پر شده و از این فرصت ملی و جهانی به نحوه شایسته تری بهره برداری شود.

 

 

یک شنبه 23 شهريور 1393برچسب:دزفول , دزفولی, :: 14:13 :: نويسنده : dezfuli

گزیده ای از  سخنان دکتر سنگری :

 

مروری بر تاریخ

آیا می دانید بعد از طوفان نوح یکی از شهرهایی که از خاک سر برآورد و یکی از تمدن های بزرگ تاریخ در آن شکل گرفت ، محلی بود به نام اَوان ، اَوان شهری بود که بعد از طوفان نوح از خاک سر برآورد و بخشی از همراهان حضرت نوح در آن شهر مستقر شدند و آغاز یک تمدن بزرگ را شکل دادند که از منطقه ای به نام ” آوانتاش ” یا ” اَوِنتاش ” یا ” رُناش ” که بعدا روناش شد و امروز ما آن را به ” رعنا ” می شناسیم . در این قسمت تمدنی شکل می گیرد که دامنه ی آن بعدا تا بین النهرین را دربر می گیرد……

آیا می دانید امتداد این تمدن به تمدن بزرگ جندی شاپور می رسد که در شهر دزفول شکل گرفته است .

آیا می دانید از ۲۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح در این شهر تمدنی شکل گرفته که از بسیاری از تمدن ها جلوه هایش بیشتر بوده است.

آیا می دانید این تمدن پذیرای دانشمندان بزرگی بوده که به شهر دزفول می آمدند و تدریس می کردند .

آیا می دانید دانشگاهی که در دزفول بوده از امیرالمومنین (ع) دعوت می کند که برای تدریس شیمی به دزفول بیایند و حضرت می پذیرد ، ولی با شروع جنگ دیگر امکان آمدن ایشان پیش نمی آید .

آیا می دانید امیرالمومنین (ع) اطلاعاتی از این دانشگاه ( دانشگاه جندی شاپور ) می گیرد و بعد از گرفتن این اطلاعات ، حضرت تصمیم می گیرد کتابی را از این دانشگاه به زبان عربی ترجمه کند و این کار را انجام می دهند .

آیا می دانید پزشکی که روزی در کوفه رگی را از قلب بیرون کشید و روی فرق امیرالمومین (ع) گذاشت و بعد به آن نگاه کرد و به امام حسن (ع) عرض کرد به پدرتان بگویید دیگر وصیت کند ، این پزشک از شهر دزفول بوده است .( یعنی تامین نیازهای پزشکی مرکز حکومت امیرالمومنین از اینجا بوده ) ما امروز کجا هستیم؟ 

این گذشته تاریخی ما است .

به گمان من این شهر نظر کرده است و به اعتقاد من دعایی هم پشت سر این شهر است .

 

دزفول در زمان جنگ

آیا می دانید در زمان جنگ زنان شب ها در دزفول پست می دادند و حتی یک خانم هنگام نگهبانی ، دزدی را دستگیر می کند و به بسیج می آورد .

آیا می دانید در زمان جنگ ، وقتی بنی صدر به دزفول می آید ، یک خانم جلو می رود و محکم به سینه او می زند و می گوید : تو ۲۰۰ موشک آر پی جی به من بده ، من پرچم ایران را در بغداد می زنم . ولی متاسفانه الآن ما چند نویسنده زن در دزفول نداریم که این ارزش ها را به رشته تحریر در بیاورند.

بیایید شخصیت های خودمان را معرفی کنیم . ایا می دانید شهید سبحانی که بود ؟ سردار رشید کیست ؟ شهید دانش که در هفتم تیر به شهادت رسید که بود ؟

آیا می دانید سنگری و رشید محصول شهید سبحانی هستند و او کسی بود که با پای فلج ، کشان کشان خودش را به مسجد می رسانید و دست این نسل را گرفت و نسلی که الان کار می کنند ، محصول آن مرد بزرگ هستند . آیا از این بزرگان حتی یک تندیس ، یک نماد ، یک چیز شاخص داریم ؟

شهر مابا این ستارگان روشن است و ماچقدر آنها را می شناسیم ؟و یا آنها را شناسانده ایم ؟

آیا می دانید اولین گروهی که به خرمشهر وارد شدند و کار کردند از مردم دزفول بودند .

آیا از خود پرسیده اید که چرا دزفول ما ، در زمان جنگ این همه موشک باران و بمباران شد .

آیا می دانید صدام حسین گفته بود اعلام سردار قادسیه را ، من در دزفول می کنم و این مردم دزفول بودند که ناکامش کردند و داغی که بر جگر صدام گذاشتند واقعا ستودنی است .

آیا می دانید این شهر مامینه و آرامشی داشت که سرمایه معنوی جبهه از آن سیراب می شد و بچه های رزمنده برای بازسازی روحیه خود به دزفول می آمدند .

آیا می دانید حتی کسانی که الان وارد دزفول می شوند ، این آرامش را حس می کنند و می گویند این بلدِ امن است .

آیا می دانید مادر شیخ مرتضی انصاری ، خود مجتهده بوده و دست کم ۵ تا ۶ مجتهده در دزفول داشتیم .

آیا می دانید در یک زمان نزدیک به ۳۰ مجتهد در شهر دزفول بوده است ، ولی متاسفانه الان در شهر یک مجتهد هم نداریم . شهر ما یک چنین پشتوانه هایی داشته است .

و در آخر بدانید که ارزش های این شهر گم هستند ، چون ما کاری نکرده ایم . بدانید امروز برای دزفول کار کردن ، برای دزفول کار کردن نیست ، کار کردن برای شهری است که متعلق به همه است . اگر برای دزفول کار کنیم ، برای ایران عزیز کار کرده ایم ، برای جهان و اسلام کار کرده ایم . پس بیایید شهر خودمان را به عنوان یک آیه و یک آینه به دیگران معرفی کنیم .

همت ها را به میدان بیاورید و چهارم خرداد را در چهار خرداد خلاصه نکنیم .

و حالا : با خواندن بیانات دکتر آیا به شهر خودمان افتخار نمی کنیم ؟ آیا افتخارنمی کنیم که دزفولی هستیم؟ پس همتی مضاعف .

 

 

 

 

یک شنبه 23 شهريور 1393برچسب:دزفول , تاریخ دزفول, :: 14:5 :: نويسنده : dezfuli

اتومیبلِ شیخ خَزعَل

با واسطه از مرحوم حاج سیّد علی کمالی و از دیگر معمّرین دزفولی شنیده شده است، اولین اتومبیلی که وارد دزفول شد، اتومبیل سواری شیخ خَرعَل حکمران سابق خوزستان بود که برای دیدار با علمای شهر به دزفول آمده بود.

 

اتومبیل شیخ خرعل بسیار آهسته در کوچه های شهر حرکت می کرد، طبعاً باید اولین خودرویی باشد که از روی پل باستانی دزفول عبور کرده است.

 

گفتنی است که شیخ خزعل از زمان مظفّرالدین شاه قاجار تا زمان حکومت پهلوی اوّل با القابی همچون سردار اَرفع و سردار اَقدس بر خوزستان مسلّط بود و فرزندش چاسب نیز حکومت دزفول را در اختیار داشت.

 

برف در دزفول

در سال۱۲۷۷ هجری قمری، در اواسط ماه رجب در دزفول هوا به شدت سرد شده و به اندازه ی۱۶ سانتیمتر برف آمده بود و معمّرین آنجا حساب کرده بودند سی سال تمام بود که در خوزستان برف نیامده است.

 

طوفان در دزفول

در ماه رجب سال ۱۲۶۸ هجری قمری، به هنگام اذان مغرب هوای دزفول تیره گردید و رعد و برق و طوفانی در گرفت که تا آن زمان تاریخ هیچ کس چنین طوفانی به یاد نداشت. بعد از آن ، تگرگ بارید و چنان سیلی در کوچه های دزفول روان شد که اکثر گاو و الاغ های مردم که از صحرا بر می گشتند، تلف شدند. اکثر خانه ها هم با رعد و برق و سیل خراب شد

 

 

یک شنبه 23 شهريور 1393برچسب:دزفول , تمدن , دزفول بهشت, :: 13:57 :: نويسنده : dezfuli

اشتباه نکنید مبالغه نمی کنم و این نوشته ناسیونالیستی نیست ، بحث روی اصول شهرسازی است ، امکاناتی که باید یک منطقه دارا باشد تا برای ایجاد شهر مناسب گردد ، خودتان قضاوت کنید :

 

برای شهر سازی باید

 

۱- سنگ بستر مناسب باشد : مکانی که برای ساخت شهر در نظر گرفته می شود باید دارای سنگ بستر مناسب باشد ( می دانیم که ساخت و ساز روی زمین های ماسه ای باعث رانش زمین و مشکلات بسیار می شود ، ساخت و ساز روی بستر گچی باعث انحلال بستر ، فرونشینی زمین و مشکلات دیگر می شود الخ ) اما سنگ بستر شهر دزفول بسیار مقاوم است چندان که ساخت و ساز منازل ویلایی احتیاج به پی گود ندارد

 

۲-آب کافی : مکانی که برای ساخت شهر در نظر گرفته می شود باید دارای منابع آب کافی باشد ، شهر دزفول با داشتن رود دز که زلال ترین رود خوزستان است ( بعلت بستر سنگی و صخره ای ) و از میان این شهر می گذرد و وجود آبهای شیرین و بسیار گوارای زیر زمینی آب شرب این شهر را با وجود جمعیت بسیار به راحتی تامین می شود

 

۳- شیب مناسب : برای دفع آبهای سطحی و فاضلاب منازل در هر شهر باید زهکشی مناسب وجود داشته باشد ، در دزفول با وجود شیب مناسب زمین در بیشتر قسمتها زهکشی شهر و ایجاد جوب و فاضلاب بسیار آسان صورت می گیرد و در این خصوص مشکل زیادی وجود ندارد

 

۴- هوای خوب : بهترین آب و هوا برای شهرها آب و هوای پایکوهی است که دزفول در منطقه سر دشت با اتصال به رشته کوه زاگرس دارای آب و هوای کوهستانی و حتی برف گیر و در قسمت مرکزی ( دشت ، جلگه ) تحت تاثیر کوهستان دارای آب و هوایی بسیار مطبوع است

 

۵- ایجاد زیر ساخت : زیر ساختها ( جاده ، برق ، آب ، گاز و … ) ، نزدیکی به سد دز برای استفاده از برق ، نزدیکی به میدانین گاز ، وجود آب کافی در کنار و زیر شهر برای شرب ، شیب مناسب برای زهکشی ، همه و همه بستری را فراهم کرده است تا بتوان گفت که دزفول از لحاظ زیر ساختها با مشکل چندانی مواجه نیست

 

۶- جاده دسترسی : نزدیکی دزفول به ریل سراسری اهواز – تهران و نزدیکی به جاده سراسری اندیمشک – تهران دسترسی آسان به این شهر و پویایی آنرا در خود دارد

 

۷- مراکز اقتصادی : هر شهر برای بقا احتیاج به مراکز اقتصادی بزرگی دارد تا سرمایه در شهر تزریق کرده و مراکز اقتصادی کوچک بتواند این سرمایه را به گردش درآورد ، زمینهای حاصلخیز دزفول این شهر را به عنوان قطب کشاورزی منطقه در آورده است ، همچنین مکان مناسب شهر ( نزدیکی به میادین نفت و گاز و راههای سراسری ریلی – جاده ای ) باعث جذب نیروی کار شهر و رشد و بالندگی بسیار خوب آن شده است

 

۸- ریسک یا خطر پذیری : دوری از خطرات طبیعی ، شهر ها باید در مکانهایی ایجاد شوند که تا حد مقدور از خطرات طبیعی مثل زلزله ، سیل ، توفان ، آتشفشان و … در امان باشند در مورد زلزله که خطر آن در دزفول وجود دارد باید محتاط برخورد کرد هرچند خوشبختانه از دیرباز تا کنون زلزله ی شدیدی در این شهر رخ نداده است ، ارتفاع منطقه و دوری از خطر سیل (جز بخش کوچک شمالی بین پل جدید و قدیم که حریم رودخانه رعایت نشده است) ، دوری از ماسه زار و مشکلات آن ، شور نبودن خاک منطقه و مشکلات آن محل مناسبی را از نظر امنیت برای زندگی ایجاد کرده است

 

حالا خودتان قضاوت کنید آیا دزفول قطعه ای از بهشت نیست ؟

 

 

یک شنبه 23 شهريور 1393برچسب:دزفول , تمدن دزفول, :: 13:53 :: نويسنده : dezfuli

اینجا شهر گفت‌‌وگوی تمدن‌هاست. جای پای معماری ساسانی و بیزانس و روم شرقی را می‌توان در دزفول یافت.

 

دزفول مکانی بوده برای تبادل فرهنگ‌ها. شهری که در آن روزگاری، رومی‌ها می‌زیستند و بر روی رودخانه‌اش سد ساختند

 

در معماری خانه‌های کوچک دزفول، از سبک مسجد ایرانی گرفته تا کلیسای رومی و از مکتب ساسانی گرفته تا یونانی همه را می‌توان دید.

 

اینجا سرزمینی است که در آن پرتقال و خرما و موز در کنار هم می‌رویند. باید در کوچه‌هایش گشت، منظره دیوارهایش را دید، روبه‌روی هر دری ایستاد و سر را تا جایی بالا برد که در آنجا دیوار و آسمان همدیگر را ملاقات می‌کنند و آنگاه گوش سپرد به همه نجواهای شهر.

 

شهری با بافت فشرده که گویی مردمش طاقت دوری از هم را نداشتند که خانه‌هایشان از سه طریق پشت‌بام، کوچه و زیرزمین به هم راه داشته.

 

باید داخل خانه‌ها شد و سرک کشید به شواوان‌ها (شوادون به زبان محلی).

 

راهی زیرزمینی و دور و دراز که گاهی از کنار رودخانه دز سردرمی‌آورد و بیشتر اوقات از خانه همسایه. این راه زیرزمینی پناهگاه مردم دزفول بود در زمان بمباران هوایی.

 

وقتی در کوچه‌های دزفول راه می‌روی، اگر هم تنها باشی، گویی تنها نیستی.

 

در هر پیچی از کوچه، کوچه هم با تو می‌پیچد و چشم به آسانی و نرمی می‌چرخد.

 

دزفول را در زمان ساسانیان به صورت یک دژ و برای محافظت از پل رودخانه دز استوار کردند و به همین دلیل کالبد شهر شدیداً فشرده است و تمام خانه‌های ناحیه قدیمی شهر بر زمین‌های کوچکی احداث شده‌اند.

 

دزفول از معدود شهرهای ایران است که در معماری آن، آجر پخته به وفور به کار برده شده و گذشته از آنکه دیرپایی آن را باعث شده، اصالت و وقار خاصی نیز به آن بخشیده است.

 

دزفول شهر دارالمومنین و شهر سرداران رشید و دلیر هشت سال دفاع مقدس است .

دزفول شهراست که شیخ مرتضی انصاریها را تحویل امت اسلام نموده است .

دزفول شهری است که مراسم محرم آن آوازه اش در سرتاسر ایران پیچیده و در ایام محرم تقزیبا” از تمام ایران بازدید کننده دارد .

دزفول شهری است که : …………….

 

 

یک شنبه 23 شهريور 1393برچسب:دزفول, :: 13:52 :: نويسنده : dezfuli

در شهر دزفول همانند اغلب شهرهای ایران شکل گیری محلات بی تاثیر از روابط شغلی و صنفی و بنیه مالی ساکنین نبوده است. مقدار فضای تشکیل دهنده هر واحد مسکونی و پیچیدگی بیشتر فضاهای معماری آن در ارتباط با شغل و میزان توانایی مالی و درآمد صاحب خانه بوده است .در نماهای پایدار شهری محله مفهومی از یک منطقه مسکونی برای رفع احتیاجات گروهی از مردم که دارای خصوصیات تقریبا یکسان میباشند بدون شک مفهوم محله در مناطق مختلف وجود داشته است و معین کردن عوامل فعال و مهم شهری احتیاج به مطالعات گسترده تری دارد سئوال اینجاست بهترین راه برای استقرار مناطق رسمی وخدمات شهری چیست باضافه چگونه مراکز فعالیت میتوانند بهترین کارایی را داشته باشند پدیده شهر نشینی یک پدیده دامنه دار است نتیجه ای از صد ها سال وفق پذیری و ارزیابی ها ، بنابراین خلق ترسیم پلانهای زیبا و خطوط نمی توانند زندگی را به محله باز گردانند۰ارتباط میان کوچکترین واحد های سازنده شهر یعنی خانه ها و مجموعه محلات ومناطق مسکونی و همچنین واژه شهر که در برگیرنده موارد فوق میباشد لازم است بیشتر مورد بررسی قرار گیرد۰ بدون شک تعیین وبه رسمیت شناختن عوامل موثر در طراحی میتوانند در بر گیرنده ارتباطات انسانی (ارتباطات خانواده) و نماهای پایدار شهری برای ساخت یک منطقه مسکونی و یا توسعه بناهای قدیمی بکار گرفته شود. مفهوم محله: امروزه ما مفهومی از محله با معرفی بعضی از خدمات شهری را از آن سکونتگاههای اولیه داریم ۰ مطالعه موقعیت محله ها ، شرایط و ارتباط مردم برای فهم بهتر کاربرد محله لازم میگردد باضافه همچنان که مورد بحث قرار گرفت هر محله از مردمی تشکیل می یافت که دارای اشتراکات اقتصادی و اجتماعی یکسانی بودند در قرن چهارم و پنجم هجری محله به استاندارد بالا تری ارتقاء یافت و بعنوان منطقه صنعتی معرفی گردید۰ بیشتر صنایع توسط مردمی انجام میگرفت که دارای ارتباطات خانوادگی و این صنعت از پدر به پسرو بعد موروثی ادامه ی یافت بدین راه محله بعنوان خانه دوم برای صنعتکاران معرفی گردید در این محله از تاریخ شهر سازی در ایران رونق یافت و مردمان ساکن درهر محله فعالیت اقتصادیشان را قابل تمیز از مردم دیگر محلات و تولیدات صنعتی مردم در محله زندگی رونق می یافت و در همان محله نیز می ماندند ۰ این ارتباطات نزدیک به خانوادگی باعث می شد که مردم حتی جهت اسکان در محله خود دنبال مکانی جهت ادامه زندگی باشند نه در محلات دیگر، در این دوره شهر دارای بافت یکنواخت بود وتفاوتی بین محلات به معنی امروزی و جود نداشت هر محله دارای بازار ،حمام ، مسجد، قبرستان و گذری بود که مردمان تملک یا مردم با نفوذ از آن قبیله در امتداد آن منزل داشتند یکسری سلسله مراتب اجتماعی بین طبقات مردم ساکن در محله وجود داشت و این تفاوت مربوط به ثروت نمی شد اسم محله نیز استوار برمذهب ، قبیله ویا بزرگ آن مردم تعیین و بین مردم رسمیت می یافت و کارشان نیز نمایانگر اسم محله بین دیگر مردم شهر (محله سادات ،علویان ) رسمیت می یافت. ۱- عواملی که بقاء محله را به خطر می اندازد توسعه محله استوار بر مفاهیم باستانی و اسلامی بعد از دوره پهلوی متوقف گردید و ارتباطات خانوادگی متزلزل گشت که میتوان جهت بررسی بیشتر به موارد ذیل اشاره نمود:

 

۱-۲ مهاجرت: یکی از مهمترین عوامل انقراض محله میباشد که ممکن است شخص یا خانواده از روستا به شهر مهاجرت کرده و ارتباط خانوادگی را فراموش کند.

 

۲-۲ کار: یکی دیگر از عواملی که باعث می شود معنی یک منطقه مسکونی به زبان جدید تعریف گردد ورود شخص یا اشخاصی از خانواده و اشتغال در مکانی بدور از هسته خانواده میباشد. ۳-۲ تحصیلات: از دیگر دلایل انفصال نیروی جوان خانواده از هسته اصلی و محله مهاجرت از شهری به شهر دیگر جهت تحصیلات کلاسیک میباشد که بعضا بخاطر نبود زمینه اشتغال در محله شخص برای همیشه خانواده را ترک مینماید.

 

۴-۲ بیمه (امنیت شغلی): یکی از عواملی که باعث شده هسته خانواده متلاشی گردد امنیت شغلی است در گذشته نفرات هر قبیله و تخصص کاری،کار کردن و اقامت در کنار همدیگر نوعی قدرت اجتماعی و اقتصادی. بشمار می آمد ولی با معرفی امنیت شغلی دیگر نیازی به شمار افراد حامی وجود نداشت.

 

نام محلات در شهر قدیم دزفول: محله رودبند – کرناسیون – مجدیان -سر دره – ساکیان – سیاهپوشان – لبخندق – کتکتان – مقدمیان – لوریان – سر میدان – پولادیان – مرشدبکان – چولیان – بنگشتیان – خراطان – قلعه – بازار – پیرنظر – مسجد – شاهرکن الدین – سید محمود – صحرابدر مشرقی – میاندره – صحرابدر مغربی - مشک دوزان – علی مالک – کلانتریان.

 

 

پنج شنبه 19 شهريور 1393برچسب:دزفول ,جنگ تحمیلی, :: 23:59 :: نويسنده : dezfuli

با آغاز جنگ ایران و عراق، دزفول یکی از شهرهایی بود که بیش از ۱۶۰ بار به آن یورش موشکی شد. دزفول به عنوان شهری که جزء اهداف اصلی حملات موشکی عراق بود شناخته می‌شده‌است. در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ هواپیماهای عراقی در نخستین روز جنگ به شیوه نیروی هوایی ارتش اسراییل در جنگ شش‌روزه به پایگاه‌های نیروی هوایی ایران یورش بردند. پایگاه چهارم شکاری دزفول (پایگاه وحدتی) یکی از این پایگاه‌ها بود.

 

پس از آن نیروهای عراقی بارها به شهرهای دزفول و اندیمشک با بمب و موشک یورش بردند دزفول در جنگ هشت ساله ۲٬۶۰۰ کشته داشت. پس از جنگ به پاس پایداری مردم دزفول، این شهر، شهر نمونه نامیده شد. همچنین روز ۴ خرداد به نام روز مقاومت دزفول در تقویم رسمی کشور به ثبت رسید.

 

امام خمینی به پاس پایداری مردم این شهر گفته‌است:

 

شما دزفولی‌ها امتحان دادید و از این امتحان خوب بیرون آمدید. شما دین خود را به اسلام ادا کردید

 

دزفول و جنگ هشت ساله

 

شمار شهدا: ۲۶۰۰ تن

شمار مفقودین: ۱۰۰ تن

شمار موشک‌ها: ۱۷۴ فروند

شمار بمب و راکت و توپ: ۱۰۶۴ گلوله

شهدای موشکی: ۷۱۱ تن

شهدای جبهه: ۱۸۸۹ تن

شهدای زیر پانزده سال: ۳۲۱ تن

شمار بانوان شهید شده: ۴۱۴ تن

شهدای روحانی: ۲۶ تن

شهدای انقلاب: ۲۸ تن

گلزارهای شهدای دزفول: ۲۸ گلزار

چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:دزفول, تاریخ دزفول, :: 23:46 :: نويسنده : dezfuli

برپایه نوشته ایرج افشار (شهرهای ایران) دزفول شهری است که پیشینه آن به چندین هزار سال می‌رسد. از کهن ترین شهرهای استان خوزستان به شمار می‌رود و از دید تاریخ و فرهنگ ویژگی‌های برجسته‌ای دارد. بر پایه گفته‌های کاوشگران باختری در سده‌های گذشته _کسانی مانند والتر هینتس آلمانی_، آوان پایتخت نخستین امپراتوری پهناور کشور عیلام در دزفول کنونی جای داشته‌است.] تپه‌های باستانی چغامیش با دیرینه‌ای نزدیک به ۴۰۰۰ سال پیش از زایش مسیح که به گفته باستان‌شناسان، گنجینه ارزشمندی از دانستنی‌های سودمند پیرامون رخدادهای زمان باستان از هزاره هفتم پیش از زایش تا شکوفایی تمدن شوش را در بر دارند نیز در دزفول جای دارد.] از این تپه های باستانی آثار ارزشمندی چون نخستین سند دریانوردی جهان ، لوح های تکامل موسیقی و مهرهای استوانه ای چند هزار ساله کشف شده که کلیه این آثار در موزه ملی ایران و موزه موسسه شرق شناسی شیکاگو نگهداری می شوند.

 

بانو هلن کانتر _یکی از دست اندرکاران گروه کاوشگری و باستان‌شناسی این گستره_در هنگام یک سخنرانی در تهران پیرامون کاوشهای انجام گرفته در تپه چغامیش از دزفول به نام ‹‹ شهری از سپیده دم تاریخ ›› یاد کرده‌است.

 

تاريخ شهر «دزفول» را خاورشناسان ازآن هنگام كه اين شهر پايتخت عيلاميان ـ حدود 2600پيش از ميلاد ـ بود و «اوان» خوانده مي‌شد ، نزديك به پنج هزار سال برآورد كرده اند . در نوشته هاي باستاني پس از طوفان نوح ، از شهري به نام« اوان » نام برده شده است . اين شهر ، پايتخت تمدّن «عيلام» و سرآمد شهرهاي مشرق زمين بوده است. كاوشگران غربي در نيم قرن اخير ، ازجمله والتر هينتس ( Walter Hinz) آلماني ، در كتاب خود تحت عنوان « دنياي گمشده عيلام » كه به فارسي ترجمه شده ، مي نويسد :

 

« ممكن است اوان در جايي كه امروز دزفول قرار دارد ، بوده باشد .»

 

پس از مطالعات و تحقيقات فراوان تصريح كرده اند كه « اَوان » { Avan } همان دزفـــول كنوني است . در اين صورت ، «دزفول» فعلي يا «اوان»پنج هزارسال پيش را بايد نخستين پايتخت امپراتوري گستردة كشور «عيلام» دانست .

چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:دزفول ,نام شناسی دزفول, :: 23:16 :: نويسنده : dezfuli

 روناش است، (در سده چهارم هجری قمری شهر دزفول به قصر روناش نیز نامور بوده‌است)، که در دست راست رود دز جای داشته و هنوز ویرانه‌هایی به همین نام نمودار است.

 

کلمه "دزفول"برگردان عربی واژه "دژپل" یا "دژپوهل" می باشد.(پل را در زبان پهلوی پوهل مى گفته اند.) واژه پل از پلى که توسط مهندسان ايراني و رومى در قرن 4 ميلادى به امر شاپور اول ساسانى به منظور برقرارى ارتباط ميان پايتخت جديد يعنى گندی شاپور و شوشتر ساخته شده بود،اخذ گرديده است.این پل هم اکنون نیز پا برجاست و با نام پل قدیم شناخته می شود.

 

لذااحتمالاً نام دزفول يا دژپل از همان نام پل مشتق شده است. و دز نيز به معنى قلعه است و منظور دژي است که عده اي نگهبان و مأمور براي حفاظت پل در آن زندگي ميکردند. چنانچه پس از دوران انحطاط شوش و نيز خرابى جندى شاپور,برخى مردم اين دو شهر به اطراف اين دژ پناه آوردند و خانه هايى ساختند و به تدريج شهر به وجود آمده است.

 

ابن سرابيون در كتاب جغرافياى تاريخى سرزمين خوزستان مى نويسد:دزفول يعنى دژ پل كه منظور قلعه پل باشد كه در كنار رودخانه دز در جنوب شهر سابق جندى شاپور جا دارد و نيز معروف است كه مى گويند به فرمان شاپور اول ساخته شده است.كه به همين مناسبت آن شهر نيز به همين نام موسوم گرديد.

 

شهر دزفول در اواخر قرن 6 هجرى به نام(دز پول)اشتهار داشته است. در برخى از كتب نام قديم رودخانه را "زاب يا جندى شاپور"هم ناميده اند. برخى از جغرافى دانان و نيز مورخين نام اين شهر را روناش و قصر روناش ذكر كرده اند و چنين استنباط مي شود كه در قرن چهارم هجری چون ساختمانهاى شهر دزفول در دو طرف رودخانه دز گسترش يافته اند پس در قسمت شرقى آن قلعه يا دژ قرار گرفته و قسمت غربى رودخانه به نام روناش معروف بوده است.

 

ابن بطوطه دزفول را "دسبول" ناميده و مي نوسد :"از دروازه هاى شهر يك دروازه به طرف خشكى و بقيه به طرف رودخانه باز ميشود.در دوطرف رودخانه باغها قرار دارد.عمق رودخانه زياد است..."

 

كهارت مى نويسد:"قصر الروناش از محله قلعه فعلى(جاى همان دژ باستانى)تا مسجد جامع دزفول را دربرمىگرفت.در قرون 11 و10ميلادى (سوم وچهارم هجرى)اين شهر را القنطره (پل)يا القنطره الرومى(پل رومى) مى ناميدند."

 

چون روناش و دزفول در دو سوى رودخانه ساخته شده بود,بعضى اين دو قسمت را دو شهر جداگانه شمرده و برخى هر دو را دو محله از يك شهر انگاشته اند.

 

 

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 36954
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1